کد مطلب:93761 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:410

زهد در دنیا و شکستن زنجیرهای اسارت











16- ارادتهم الدنیا فلم یریدوها، 17- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها.

ترجمه: دنیا به آنها روی آورد، و آنها از آن روی گردان شدند (دنیا) خواست آنها را اسیر خود سازد ولی آنها با فداكاری، خویشتن را آزاد ساختند.

شرح: دنیا دائما در پی به دست آوردن پرهیزكاران است، و شاید بتوان گفت دنیا و نمودهای كاذب آن اساسا به دنبال چنین افرادی می گردد، زیرا افراد سست اراده خود به طرف دنیا می روند، و نیازی برای دنیا نیست تا آنها را به بند و دام خود كشد، دنیا به دنبال افرادی است كه از خود مقاومت نشان داده تا بدام مكر و فریب او نیفتند، حب مفرط دنیا یكی از زنجیرهای ضخیم و محكم شیطان است.

گویند یكی از شاگردان شیخ انصاری (ره) خواب دید كه بر دوش شیطان زنجیرهائی در قطرهائی متفاوت است، از او پرسید اینها چیست؟ گفت: ابزاری است كه: افراد را با آن بدام می اندازم، گفت: اینها برای به دام انداختن كیست؟ گفت: این برای فلان عالم و آن برای فلان عالم دیگر تا رسید به بزرگترین زنجیرها گفت این متعلق به كیست گفت: از برای شیخ انصاری است و دیشب دو مرتبه شیخ را به بند كشیدم

[صفحه 410]

و او آن را درهم شكست، سئوال كرد زنجیر من كدام است، گفت ای بیچاره تو زنجیر نداری، نیاز هم نداری كه خود بدون زنجیر می آئی.

بعد از این خواب، به شیخ جریان را گفت: شیخ فرمود صحیح گفته دیشب نیاز به پول داشتم و مقدار كمی از وجوه شرعی نزد من بود كه تصرف در آن را برای خودم صحیح می دانستم چند مرتبه برداشتم كه خرج كنم ولی منصرف شدم.

آری برادر، همچون شیخ انصاری را شیطان اراده می كند، با زنجیر دنیا بدام اندازد، و آیا فكر كرده ای كه ما زنجیر داریم یا نه، آیا او برای بدام انداختن ما می آید یا ما خود دست و پای خود را به زنجیر او تقدیم می كنیم من چه گویم كه خود بهتر دانی؟! شیطان دست بردار نیست، و خود قسم خورده همه را گمراه كند، مگر بندگان مخلص خدا را، آنقدر ظریف و دقیق كار می كند، و امید برای گمراه ساختن انسانها با هر وسیله ای دارد، كه هرگز مایوس نمی شود، در روایتی آمده كه: جبرئیل شیطان را در كوه طور در وقت مناجات با خدا دید، به او گفت ترا اینجا چه كار؟ اینجا صحبت وحی و الواح مقدس و راز و نیاز با خدا است، اینجا صحبت از موسی است، نه فرد عادی، وی گفت: می دانم، ولی حتی در اینجا هم مایوس نیستم، آن چنان دنبال می كنم تا موفق شوم، این نشان می دهد شیطان بدنبال فریب بندگان مخلص الهی هم هست، اگر چه نمی تواند، اگر با موسی چنین كند، معلوم است كه با ما چه می كند، معلوم است كه برای بدام انداختن پرندگان شكم پرست چه دانه های فریبنده و جالبی می باشد و هرگز از زیاد نشستن در كمینگاهها خسته نشده و هرگز مایوس نمی شود!

مقاومت سنگین در برابر دنیائی كه به منزله بند شیطان برای به بند كشیدن انسانها است، مقاومی با صفات علی (ع) می طلبد، مردی كه لحظه ای از شیطان و كیدش غافل نشد كه غفلت همان و به بند كشیده شدن همان.

در روایتی از امام صادق (ع) گوشه ای از برخورد مولی علی (ع) با دنیا

[صفحه 411]

منعكس شده، كه جای عبرت دارد، مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه و مرحوم شیخ انصاری در بحث ولایت مكاسب محرمه[1] خود آورده است: امام صادق (ع) در قسمتی از جواب نامه نجاشی والی اهواز كه از حضرت طلب نصیحت كرده بود، در مورد دنیا فرمودند، پدرم از پدرانش از حسین بن علی (ع) نقل می كند كه می فرمود: پدرم برای من نقل فرمود كه: روزی در بستانی از بساتین فدك[2] كار می كردم در حالی كه فدك به فاطمه زهرا (ع) منتقل شده بود، ناگهان زنی زیباروی بر من وارد شد، در حالی كه من بیلی در دست داشته، و مشغول اصلاح زمین بودم، وقتی نظر من به او افتاد، او را در زیبائی به «بثینه بنت عامر» كه از زیباترین زنان قریش بود تشبیه كردم، سپس او گفت ای پسر ابیطالب آیا با من ازدواج می كنی؟ تا ترا از این بیل رهائی بخشم، و ترا بر گنجهای زمین راهنمائی كنم، تا برای بقیه عمر تو و فرزندان تو باشد، حضرت فرمودند تو كیستی؟ تا خواستگاریت كنم، گفت من دنیا هستم، فرمود برو و همسر دیگری برگزین بعد حضرت می فرماید مشغول كار شدم، و این شعر را انشاء كردم.[3].

لقد خاب من غرته دنیا دنیه
و ما هی ان غرت قرونا بنائل (بطائل)

(زیانكار است كسی كه دنیای پست او را فریب دهد، و او نمی رسد به هدف اگر انسانهای قرنهائی را بفریبد (یعنی در فریفتن سیرائی ندارد)).

[صفحه 412]

اتتنا علی ذی العزیز بثینه
و زینتها فی مثل تلك الشمائل

(وارد شد بر ما به شكل «بثینه» در حالی كه زینت او هم مثل او بود).

فقلت لها، غری سوای فاننی
عزوف عن الدنیا و لست بجاهل

(به او گفتم غیر مرا فریب ده زیرا من روی گردان از دنیایم و جاهل نیستم (كه فریب ترا خورم)).

و ما انا والدنیا فان محمدا
احل صریعا بین تلك الجنادل

(مرا با دنیا چكار، كه محمد (ص) (با آن عظمتش) در بین سنگها مدفون شد)

و هیهات امنی بالكنوز و ودها
و اموال قارون و ملك القبائل

(و دور است كه آرزو كنم (و فریب خورم به) گنجها و دوستی آنها و اموال قارون و سلطنت قبائل).

الیس جمیعا للفناء مصیرنا
و یطلب من خزانها بالطوائل

(آیا همه ما به سوی فناء و نیستی نمی رویم؟! و آیا از خزینه داران دنیا به تفصیل محاسبه نخواهد شد)؟!.

فغری سوای اننی غیر راغب
بما فیك من عز و ملك و نائل

(پس دیگری را فریب ده كه من رویگردان از عزت و ملك و عطایای تو هستم).

[صفحه 413]

فقد قنعت نفسی بما قد رزقته
فشانك یا دنیا و اهل الغوائل

(من نفس خود را قانع كرده ام به آنچه روزی آن است، پس شان تو ای دنیا با اهل صفات ناپسند است (كه من از آنها نیستم)).

فانی اخاف الله یوم لقائه
و اخشی عذابا دائما غیر زائل

(من از روز ملاقات خداوند می ترسم و از عذاب دائمی و غیر زائل آن خوف دارم).

سپس امام صادق (ع) می فرمایند: مولی علی (ع) خارج شد از دنیا، با اینكه در گردن او حقی برای احدی نبود، و ملاقات كرد خداوند را در حالی كه مورد ستایش بود، و ملامت و مذمتی به او متوجه نبود، و ائمه بعد از او به او اقتداء كردند، و دامن خود را ملوث به معصیت و شری از شرور دنیا نكردند.

ای برادر این دنیا چیست كه به آن دل بسته ایم، دنیائی كه اندوخته هایش نابود، سلطنت و حكومتش مسلوب، و آبادیهایش مخروب خواهد شد (لدوا للموت و ابنوا للخراب).

چه خیری در آن است، كه: مثل بنائی خراب می گردد، چه خیری در این عمر است كه مثل فناء شدن زاد و توشه فناء می شود، چه نیكی در این مدت زندگی است كه مثل به سر آمدن سیر به سر می آید و مثل انقطاع سفر منطقع می گردد.

به قول سعدی:

هر كه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت

پس ای برادر با قناعتت دنیا را بدست آور، نه اینكه دنیا ترا با دنائتت بدست آرد، شاهی و آقائی به برخورداریهای درونی است نه فرآورده های برونی.

بقول آن شخص كه در حمام به فتحعلی شاه برخورد كرد و گفت: تا لب

[صفحه 414]

رخت كن حمام شاهی، یعنی اگر لباسهای سلطنت را به در آوری، دیگر شاه از غیر شاه مشخص نیست، وجه تمایز او با بقیه لباس او است، سلطنت دنیوی در ظاهر متفاوت است، به خلاف سلطنت باطنی كه بزرگترین نعمتها طیب نفس، رضایت خاطر و خرسندی روح است، اگر این بود شخص دارا و اگر ثروت بود و این نبود، نادارا است.

جا دارد اشاره به مطلب ظریفی كنم كه بی ارتباط با بحث ما هم نیست، علماء اخلاق قائل به وضوی باطنی همسو با وضوی ظاهریند، وضوء در نزد اهل حقیقت كه از آن به طور مطلق تعبیر به طهارت شده، عبارتست از طهارت سر (و باطن) از مشاهده غیر، مطلقا، یعنی به غیر از رضای حق به چیزی نیندیشد، نیت در این وضوء این است كه سالك در باطن و سرش قصد كند، كه: برای ابد غیر او نبیند و به غیر او مثل امور دنیوی توجه نكند، زیرا متوجه به غیر او مشرك و شرك خفی است، و مشرك در لسان قرآن نجس است (انما المشركون نجس) طهارت بدون این نیت محقق نخواهد شد، و توحید حقیقی بدون این طهارت حاصل نخواهد گشت، بلكه عمل بدون این نیت راه به وادی شرك خواهد برد سپس دست دل را از كثافات پاك كن كه قبل از وضوء دست شویند، سپس مضمضه[4] است یعنی چشیدن حلاوت ذكر، و به دنبال آن استنشاق[5] است، كه تخلیه ذهن از كثافات نفسانی است. باید بینی و دهان قلب و روح را از گرفتگی و كثافات تطهیر كرد، باید قلب را كه مخرج حروف و كلمات است تطهیر كرد، تا حرف و كلمه ای به جز در راستای الله خارج نگردد، باید چنان تطهیر كرد كه گویا در قلب فقط مقاطع حروف الله جای دارد و بس.

[صفحه 415]

سپس صورت و وجه دل را از كدورات نفسانی پاك كن، تا آبروئی نزد محبوب حاصل كنی، وقتی بنا باشد بدن و لباس از نجاسات پاك باشد، آیا قلب سزاوار پاكی نیست؟ و وقتی قشر و پوسته نزدیك بدن باشد و قشر و پوسته بعید یعنی جامد واجب التطهیر باشد، قلب و درون تطهیرش اوجب خواهد بود، علی (ع) می فرماید: چگونه است كه: دینت را به هر رجسی و نجسی می پسندی، و اما لباس بی ارزش دنیائیت را همیشه پاك نگه می داری؟!

پس دنیا را بر كناری زن كه او جیفه است و طالب و مطلوب هر دو نجس.

سپس دست را تا میان یعنی مرفق بشوی كه آلت رفق و مدارا است و اشاره به میانه روی در امور دنیوی است، نه یكباره دست شستن از دنیا كه رهبانیت مردود است، و نه غوطه ور شدن در دنیا و مشتهیات آن كه مغضوب است، دستی كه چنین طاهر شد به گناه و خطا و غفلت فاحش هم نیالاید، كه: شرط میانه روی دوری از این امور است.

آری دست شوئی نشانه ی دست شوئی از دنیا و اجناس آن و از آخرت و نعمتهای آن است، دست شوئی از دنیا جدائی و مفارقت از حرام دنیا و اكتفاء به ضرورت و دست شوئی از آخرت بریدن طمع از نعم اوست، كه: عبد حقیقی آن است، كه: برای رسیدن به محبوب قیام و قعود كند نه برای نعمتهای او كه او بازرگانی بیش نخواهد بود سپس مسح سر باید كرد مسح سر حقیقی كه از آن تعبیر به عقل یا نفس می كنند، و بواسطه این مسح محبت دنیا و مال و جاهش یك سره فدای محبت دوست خواهد شد، و با این مسح، سر و دماغ قلب همیشه با طراوت و همراه با تازگی خواهد بود.

اما مسح پا در وضوی معنوی مرد اختلاف است، بعضی آنرا قوه نظریه (مرحله ای كه عقل درك حسن و قبح می كند) و عملیه (مرحله ای كه امر به فعل محسنات و ترك مقبحات می كند) و بعضی قوه شهویه و غضبیه دانند، با این مسح

[صفحه 416]

متوضی (وضو گیرنده) ملتزم می شود كه این دو پا را، در غیر مسیر محبوب به حركت در نیاورد، و با این مسح از خدا استقامت و لینت و سرعت می طلبد تا هر چه سریعتر به مقر و قرارگاه و مقصد خود رسد، و شاید به همین قوه نظریه و عملیه اشاره باشد (فاخلع نعلیك) در قرآن مجید در داستان حضرت موسی (ع) یعنی با پیمودن راه به وسیله این دو پا دیگر نیاز به نعلین و كفش نیست، دیگر وصال حاصل شده، دیگر توجه به غیر خدا نیازی نیست كه اگر توجهی به غیر او هم بود در راه رسیدن به محبوب بود حال دیگر وقت پرداختن به او است و توجه به غیر او شرك است.[6].

پس با وضوی ظاهری و فقهی تطهیر ظاهر می شود، گرچه موثر در تطهیر باطنی نیز هست، اگر نگوئیم اصل تشریع طهارات ثلات (وضو، تیمم، غسل) برای تطهیر باطنی است چنانكه در ذیل آیه وضوء و تیمم دارند: (ما یرید الله لیجعل علیكم من حرج و لكن یرید لیطهركم) (خداوند اراده نكرده كه بر شما حرج قرار دهد، بلكه اراده كرده تا تطهیر كند شما را).[7].

و اما وضوی باطنی، چنانكه برخی از عارفان گفته اند: عبارت است از پاك كردن نفس از رذائل اخلاقی و برنامه های پست و فرومایه و پاك كردن عقل از افكار هلاك كننده و آنچه باعث گمراهی و گمراه كردن است، و نیز عبارت است از پاك كردن سر درون از نظر به اغیار و پاك كردن تمام اعضاء از كارهائی كه عقلا و شرعا ناپسند است.

با این هر دو وضوء (ظاهری و باطنی) مصداق روایت پیامبر گرامی «الوضوء علی الوضوء نور علی نور» تحقق می یابد، چرا چنین نشود كه صفای ظاهر و باطن با هم درمی آمیزد و به تعبیر دیگر نور شرع در وضوی فقهی با نور بصیرت كه نشات

[صفحه 417]

گرفته از وضوی باطنی، یعنی توجه و عمل خالص است، الفت برقرار كرده، و سبب ثبات و استقامت سالك در دنیا و آخرت شوند، كه در قرآن آمده (یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الاخره).[8].

پس ای برادر به جائی نرسی تا وقتی كه قصد داری به دنیا رسی، اسباب فریب دنیا بسیار است و از جمله آنها مال و اولاد و همسر است، برای هر سه مطالب و نمونه هائی ذكر می كنم تا با بصیرت عمل كنی.


صفحه 410، 411، 412، 413، 414، 415، 416، 417.








  1. وسائل جلد 12 صفحه 150 -153 و مكاسب صفحه 60 از نسخه های یك جلدی.
  2. فدك قریه ای از قریه های مدینه بوده كه در دست یهودیان بود، فاصله آن تا مدینه به اندازه مسافت دو روز بود و رسول گرامی و علی (ع) آنرا بدون جنگ فتح كرده و جزو انفال شد و پس از نزول آیه (فآت ذا القربی حقه) حضرت از جبرئیل پرسیدند، ذوالقربی كیست گفت فاطمه و حضرت آنرا به فاطمه (ع) دادند، ولی پس از رحلت حضرت رسول با قهر و غلبه مسترد شد (برای اطلاع بیشتر به انوار نعمانیه جلد 1 صفحه 89 مراجعه شود).
  3. این اشعار با اختلافی در كلمات آن نقل شده كه به نسخه ای بسنده كرده ایم.
  4. مضمضه در وضوی ظاهری آب در دهان گرداندن قبل از شروع به وضوء است كه جزء مستحبات محسوب می شود.
  5. استنشاق در وضوی ظاهری آب در بینی كردن قبل از وضوء است كه این هم از مستحبات است.
  6. بعضی نعلین را به دنیا و آخرت و بعضی به عالم ظاهر و باطن و بعضی به نفس و بدن تعبیر كرده اند كه هر كدام محتمل است.
  7. البقره آیه 10.
  8. ابراهیم 27.